نویسنده : 2r3a - ساعت 23:20 روز 24 آبان 1389برچسب:,

دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی ، دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی

دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی ، دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی

 دوستت دارم چون به یک نگاه ، عشق منی

 


نویسنده : 2r3a - ساعت 15:24 روز 24 آبان 1389برچسب:,

سلام حمیدم ،خوبی‌ عشقم ؟اومدم آپ کنم ولی‌ هرچی‌ میبینم هیچی‌ واسه گفتن ندارم آخه یعنی‌ هیچی‌ به ذهنم نمیرسه .این چند روز مثل همیشه همش با هم بودیم با هم خندیدیم و در آخر از هم دیگه ناراحت شدیم آخه واقعا خیلی‌ جالب بود خیلی‌ بی‌ دلیل از همدیگه ناراحت شدیم ولی‌ از خدا متشکرم که نذاشت این ناراحتی‌ زیاد طول بکشه و زود مشکلمون حل شد،امروز هفتم علیرضا دوستته به همین راحتی‌  ۷ روز گذشت خدایش بیامرزاد.چند روز هی‌ میری پیش هوی من هادی یعنی‌ مگه گیرش نیارم یه جفت پا خرجش می‌کنم همین .فردا هم دوباره میخواهی‌ بری سر کار بده ۷ روز این ۷ روز رو به خاطره مراسم علیرضا بهت مرخصی دادن امیدوارم از فردا به صورت منظم باز شروع کنی‌ بری سر کارت دیگه این که  ۱ ساعت دیگه میخوایم همدیگرو ببینیم

ولی‌ این جور که از شواهد معلومه شما ۲ ساعت قبل بیدار شدی و شاید هم اصلا  نخوابید باشی‌ نمیدونم منم یواش یواش از اینجا میرم ببینم کجا می‌تونم مچتو بگیرم


نویسنده : 2r3a - ساعت 1:41 روز 23 آبان 1389برچسب:,

دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق

را به قلب من هدیه می دهد

 دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلامش

 مرا در عشقش غرق می کند

 دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد

 دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش

 عمرها صبر می کند ، دلم برای کسی تنگ است. 

 


نویسنده : 2r3a - ساعت 1:15 روز 23 آبان 1389برچسب:,

من به تو علاقه مندم ، دوست دارم با تو بخندم
دوست دارم که این چشام و با تو رو دنیا ببندم
من شبا ستاره ها رو ، توی چشمات میشمارم
خودمو به دست گریه روی شونت می سپارم
گریه هام از سر شوقه ، شوقه این احساس زیبا
دلخوشی به با تو بودن ، کارمه هر شب ، همین جا
دوست دارم هر جا که میری با تو باشم ، هم قدم شم
دوست ندارم که یه لحظه ، از توو دنیای تو کم شم
من به تو علاقه مندم ، دوست دارم با تو بخندم


نویسنده : 2r3a - ساعت 16:49 روز 18 آبان 1389برچسب:,

سلام حمید،خوبی‌ عزیز دلم ؟واقعا متاسفم که این چند روز  نتونستم بیام و  اینجا واست بنویسم.منو  می‌بخشی آیا؟ متاسفانه پری شب بهت خبر دادن که علیرضا دوستت  فوت کرده واقعا از این بابت متاسفم واقعا متاسفم .شاید نتونم این حس رو   که الان داری درک کنم چون خدا رو شکر تا الان هم چین اتفاقی‌ واسه من پیش نیومد ولی‌  خیلی‌ متاسفم امید وارم که هیچ وقت دیگه از این مشکلا واست پیش نیاد  امیدوارم که  اونقدر قابل  بدونی منو که تو قمه خودت شریک بدونی تنها دعام الان فقط آرامش ابدی واسه دوست گلت علیرضا.امید وارم بتونم همیشه تو مراحل شاد زندگیت کنارت باشم و  بتونیم شادی هامونو با هم قسمت کنیم.این چند روز اشخولی من   ناراحته از   فوت دوستش حق هم داره ولی‌ کاریش نمشیه کرد حمید اصلا دوس ندارم غصه بخوری آخه تو غصه بخوری منم ناراحت میشم که حمید خیلی‌ دوست دارم شاید باورت نشه خیلی‌  بیشتر از اون که بتونی‌ فکرشو  بکنی‌،یه جوری شدی همهٔ زندگیم الان شاید تنها آرزوم دیدنت باشه واسه خودم هم این قضیه خیلی‌ جالبه که یکی‌  تونست تو دل من این جوری رخنه کنه از خدا   می‌خوام که  هیچوقت از دستت ندم هیچ وقت هیچ وقت .دوست دارم 


نویسنده : 2r3a - ساعت 16:21 روز 13 آبان 1389برچسب:,

یه گلدون پر از گل مال تو ، تو هم مال من ، دیدی بازم سرت کلاه رفت ، تو یه گلدون داری اما من یه دنیا گل دارم !


نویسنده : 2r3a - ساعت 16:4 روز 13 آبان 1389برچسب:,

سلام سلام سلام ،سلام نفسم ،سلام عشقم ،سلام زندگیم،خوبی‌ جیگرم ؟اینقذه دلم واسه وبلاگت تنگ شده بودددددددددددددددد که نگو.من ۱شنبه اومدم خونه با یه کوله بار از خستگی‌ و  مریضی ،ولی‌ از این خوشحال بودم که تمام طول این مدت کنارم بودی به خدا اصلا احساس نمیکردم که کلی‌ از من  دوری ،وقتی‌ بهات حرف میزدم  وقتی‌ بهم امید میدادی نمیدونی‌ چه حسی داشتم واقعا احساس می‌کردم اون ثانیه کنارمی،شاید باورت نشه اون شبا بیشتر از همه چی‌ فقط به وجودت کنارم احتیاج داشتم  که خوشبختانه مثل همیشه کنارم بودی ازت ممنونم واقعا واسه اون شبا ازت ممنونمممممممم.امروز آقامون  رفته تسویه حساب کنه آخه از بس میره سر کار خسته شده بنده خداا.ولی‌ با این حل امیدوارم به اونی که می‌خوای برسی‌ و بهترین‌ها همیشه نصیبت بشه.ممکنه حمیدم امروز بره  مشهد ، بخدا نمیدونی‌ وقتی‌ گفتی‌  می‌خوای بری چقدر خوشحال  و ناراحت شدم ،اول از این خوشحال شدم که می‌خوای بری مسافرت و روحیات عوض می‌شه در ثانی‌ چه مسافرتی‌ بهتر از مشهد رفتن؟ خوشحال  شدم که می‌خوای بری جای که من دلم واسش خیلی‌ تنگ شده،جای می‌خوای بری که من واقعا عاشق اون مکانم ،خوشحال شدم چون ازت خواستم واسعم دعا کنی‌ خوشحال شدم چون دوس داشتم واسه کنار هم بودنمون از امام رضا بخوای کمکمون کنه ،خوشحال شدم چون واقعا گفتی‌ میخوای بری جای که من عاشقشم تو بری اونجا یعنی‌ من رفتم ولی‌ ناراحت بودم چون چون روز از هم دور میشیم این واسم خیلی‌ سخته.ولی‌ با این حال دوست دارم که بری،دوس دارم تو واسم دعا کنی‌ فقط تو.راستی‌ بازم ببخشید که این چند وقت نرسیدم بیام اینجا رو آپ کنم خودت در جریان تک تک کارم بودی یکم در گیر  بودم امیدوارم از این به بد زود به زود بیام و خاطرات و روز مرگیا و دلتنگیمو واست بنویسم.عشق من عاشقتم.دوست دارم حمیدم


نویسنده : 2r3a - ساعت 23:49 روز 4 آبان 1389برچسب:,

سلامی‌ بده چند روز نبودن.خوبی‌ عزیز دلم ؟ چند روز که میدونی‌ درگیرم ،یه خورده مریضم.این چند مدت از همیشه بیشتر احساس تنهایی می‌کردم،شب هام رو با گریه به صبح میرسوندم ولی‌ در این حال با شما می‌خندیدم،وضعیتم خیلی‌ خرابه خیلی‌ بیشتر از اون که فک کنی‌.احساس تنهایی داره خفم می‌کنه از این که از خونوادم دورم عذاب میکشم  ،تو این شبا همش هوس بغل گرم و مهربون مامانم رو  می‌کردم یاد موقع هائی که پیش مامانم بودم و مریض میشدم  و چه جوری بهم میرسید و الان با شرایط موجود عذابم میده خیلی‌ خیلی‌ عذابم میده.بعضی‌ وقتا از اومدنم به این ور پشیمون میشم این  مدت هم جزو همون موقعها است.واسم دعا کن خیلی‌ حالم بده هم از نظر روحی هم از نظر جسمی‌ دارم داغون میشم .التماس دعا یا حق


نویسنده : 2r3a - ساعت 17:50 روز 3 آبان 1389برچسب:,

کاش یادت نرود............

روی آن نقطه پر رنگ بزرگ.....

بین بی باوری آدم ها

یک نفر می‌خواهد با تو تنها باشد......

نکند کنج هیاهو بروم از یادت..........

کاش یادت نرود............................................

 


نویسنده : 2r3a - ساعت 14:19 روز 25 مهر 1389برچسب:,

سالمون علیکم و رحمت الله و برکات و با سلام و  صلوات به روح پر فتوح رهبر انقلاب و شهیدان ۸ سال دفاع مقدس حال شما؟ خوب هستین؟در سلامتی کامل به سر میبرید؟ما که  خوشبختانه عالی عالی عالی هستیم یعنی‌ یه چی‌ تو مایه های توپ توپ.الان که من دارم این رو مینویسم عشقم ۲ روز که مریضا رو شرمند کردن و منت بر سر من و رئیس بیمارستان گذاشتن  و تشریفشون رو  میبرن سر کار،واقعا  از این قضیه خردسندیم و در پوسته خود نمیگنجیم.امروز دومین روزی که عشقم وارد ۲۹ سالگی شده.یعنی‌ دیگه شده یه پارچه آقا دیگه واقعا توقع هام ازش  بالارفته آخه میدونین چرا ؟؟؟ پدر خودم وقتی‌ همسن ایشون بودن تو همچین ماهی‌ من رو هم داشتن با این تفاوت که من ۵ ماه ۱۲ روزه بود.دیگه این که دیشب کلی‌ با هم بودیم کلی‌ خوش گذشت به من اونو نمیدونم.امروزم باز قراره مثل همیشه هم دیگه رو ببینیم ساعت ۴.۳۰ یعنی‌ دقیقا ۵.۳۰ دقیقه دیگه،دلم واسش  تنگ شد یهو آخه تا اون موقع که بیاد می‌شه ۱۱ ساعته که ندیدمش ،ولی‌ امید ورم هرجا هست سالم باشه .من دیگه برم حداقل این ۵ ساعت رو با خوندن درس خودم رو سرگرم کنم ،فعلا تا‌های دیگر بای