نویسنده : 2r3a - ساعت 3:23 روز 24 مهر 1389برچسب:,

هنوز هم پاییز به يادت بهاره / تو قلبم کسي جز تو جائي نداره

صداي دلم ناسازگاره / سکوتم به جز تو صدائي نداره

عزيزم تو اولين کسي هستي که عشقش در قلبم متولد شد

و تولد عشق تو در بهار را تا پايان حيات بشر به کما خواهم برد

از طرف دوست دار هميشگي تو . . .

 


نویسنده : 2r3a - ساعت 3:17 روز 24 مهر 1389برچسب:,

در 24 مهر ماه سال  1361 دنيا صداي گريه کودکي را شنيد

که امروز تنها بهانه براي خنديدن من است . . . . . . . . . .

امروز را با هم لبخند ميزنيم ... تولدت مبارک . . .

.


نویسنده : 2r3a - ساعت 3:14 روز 24 مهر 1389برچسب:,

تولدت بهانه اي شد تا اين فصل را بيشتر دوست داشته باشم

زيرا فصل خوشحالي فرشتگان ، روز تولد توست . . .

از طرف دوست دار تو و آرزو هاي تو . . .

.

.

.

                                                                             درسا


نویسنده : 2r3a - ساعت 3:13 روز 24 مهر 1389برچسب:,

تولدت مبارک،خوش اومدي ستاره

 اگرچه ازراه دورهيچ فايده اي نداره

شمعهاروروشن کن وبه جام دوتاروفوت کن

نميشه پيشت باشم فقط برام سکوت کن

 تواين روزطلايي نگوکمي غم داري

 بدون که ديوونه اي به نام درسا رو داري

تولدت مبارک  . . . . . . .

ر

نویسنده : 2r3a - ساعت 3:7 روز 24 مهر 1389برچسب:,

قشنگ ترین صدای زندگی تپش قلب توست

با شکوه ترین روز دنیا تولد توست پس برای

من بمان و بدان که عاشقانه دوستت دارم


نویسنده : 2r3a - ساعت 2:58 روز 24 مهر 1389برچسب:,

چه لطیف است حس آغازی دوباره،و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس...و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن!و چه اندازه شیرین است امروز...
روز میلاد...روز تو!روزی که تو آغاز شدی!

تولد مبارک . . . . . . .


نویسنده : 2r3a - ساعت 2:34 روز 24 مهر 1389برچسب:,

روز تولدت شد و نیستم اما کنار تو         

         کاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تو         

         درسته ما نمیتونیم این روز و پیش هم باشیم         

         بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم         

          میخوام برات تو رویاهام جشن تولد بگیرم        

         از لحظه لحظه های جشن تو خیالم عکس بگیرم        

          من باشم و تو باشی و فرشته های آسمون        

         چراغونی جشنمون، ستاره های کهکشون        

          به جای شمع میخوام برات غمهات و آتیش بزنم        

         هر چی غم و غصه داری یک شبه آتیش بزنم        

          تو غمهات و فوت بکنی منم ستاره بیارم        

         اشک چشاتو پاک کنم نور ستاره بکارم        

          کهکشونو ستاره هاش دریاو موج و ماهیاش         

         بیابونا و برکه هاش بارون و قطره قطره هاش        

          با هفت تا آسمون پر از گلای یاس ومیخک         

         با ل فرشته ها و عشق و اشتیاق و پولک         

         عاشقتو یه قلب بی قرار و کوچک        

         فقط می خوان بهت بگن :.

.

.

.

.      تولدت مبارک . . . . . . .


نویسنده : 2r3a - ساعت 2:28 روز 24 مهر 1389برچسب:,

هلو‌ای دوباره ،احوال شما؟.خوب اول از همه این که الان که من دارم اینو مینویسم عشقم تنبیه شده که لالا کنه ،آخه تازگیا خیلی‌ پسمل بدی شده و اصلا به هلفم گوش نمیده ،می‌دونم اینجوری شه کلامون میره تو هم و میزنمش،منم که مهلبون  دلم نمیاد عخشلیمو بزنم که ،مجبول میشم خودم حرص بخورم اونوقت مس دیروز قولنج می‌کنم ،داشتم می‌گفتم آقای عشخولی بنده حول حوش ۱ روزه که نخوابیدن البته با عرضه تأسف فراوان ،در ثانی‌ یه مقداری هم مریضن هرچی‌ بهشون هشتار میدم اول با لحن مهربونی میگم که فدات شم  دوره چشات بگردم برو دکتر ناز می‌کنه میگه نه ،یکم جدی میگم لطفا برو دکتر میگن بذار اگه خوب نشدم میرم دکتر ،با لحن خشانت آمیز بهش میگم که دیگه کلا تعطیل است و اصلا گوش نمیده و آقا ناراحت می‌شه و به تیریج قباشون بر میخوره.حالا تا اونجایی‌ که من اطلاع دارمو قرار گذشتیم الان باید لالا باشه امیدوارم که سر حرفش مونده باشه و الان خوابید باشه.بعدش این که دوباره آقامون مریض شدو من پشت بندش مریض شدم دیشب حال خودم خیلی‌ خیلی‌ خیلی‌ خیلی‌ بد بود طوری که می‌گفتم الان قلبم نگیره کی‌ میگیره؟؟؟یه اشتباهی‌ هم کردم که به  جناب آقای خان  دایی گفتم با پا برو رو کمرم ایشون نیز نامردی نفرمودن از حجب حیای این جانب سؤ استفاده کردن و حرص دلشون رو خالی‌ کردن و با دو پا به صورت عمودی روی کمر بنده قدم زدن،حالا امروز صبح که بیدار شدم درده خودمو فراموش کردم از اون موقع احساس می‌کنم دندهام شیکسته ( شاعر مادر مرده در این شرایط با تأسف فراوان می‌گوید:گًل بود و به سبز نیز آراسته شد).حالا مریضی من به کنار مثلا آقامون خودش یه پا دکتره میگم به خاطره این مریضیت دارو خوردی با کامل پر روی میفرمایند نه!!! نه جدا شما بفرماین من باید با این موجوده فضای چه کاری انجام بدم ،بعضی‌  وقتها دلم می‌خواد از دستتش این جوری کنم که هم خیال خودشو راحت کنم  و هم خیال خودمو تا بفهمه یک من ماست چقدر کره تولید می‌کند.و اما آقای حمید رضا جل...... ۵شنبه نیز تشریف .... رو نبردن به سر کارو خونه موندن و با کامل پر روی قیافهٔ بسیار حق به جانبی به خود گرفتند مثل همیشه که طوری که من دلم واسشون بسوزه،خداییش من موندم چرا این بیمارستان اینو اخراج نمیکنن واقعا چرا؟؟؟ کاش من شمارهٔ بیمارستان اینا رو داشتم تا  حقشو میذاشتم کفه دستش تا دیگه غیبت نکنه و مثل پسمل‌های خوب هر صبح  پاشه بدون هیچ گریه و زاری بره پی‌ کارش( و تازگیا این فکر نیز به کله مبارکه این جانب نیز خوتوریده)،دیگه این که فردا تولد عشقمه .تولد حمیدم.تولد کسی‌ که کلی‌ باهاش زندگی‌ می‌کنم ،کلی‌ دوسش دارم ،تولد کسیه که  برای اولین بار معنیه واقعیه عشق رو به من نشون داد و با محبتای بی‌ دریغش منو همیشه شرمنده و البته عاشق تر از پیشم می‌کنه،کسی‌ که تا الان که با هم آشنا شدیم ۲۴ ساعت از هم جدا نبودیم،تولد کسی‌ که وقتی‌ واسم حرف می‌زنه برای اولین بار دلم میلرزه ،کسی‌ که وقتی‌ بهش میگم دوست دارم این کلمه رو با تمام وجودم بهش میگم ،کسی‌ که شب و روزای زیادی با هم میخندیم ،گریه می‌کنیم ،دعوا می‌کنیم با هم دیگه  و واسه سلامتی خودمون و عشقمون و دیگران دعا می‌کنی.به همین شب و به همین تنهاییم خدا رو قسم میدم عمری واسم بذاره که ساله دیگه واسه تولدش کنارش باشم که بتونم واسه عشقم سنگ تموم بذارم،حمیدم  از اینجا و وقتی‌ که تو خواب ناز هستی‌ تولدت رو بهت تبریک میگم و از خدا سلامتی‌ و تن‌ درستی‌  همراه با موفقیت روز افزونت رو  از خدا می‌خوام.راستی دندون عخلم هم در اومده و کلی اذیتم میکنه همش اینجوریم و در آخر اینه که امروز داربی مسخره پرسپولیس و استقلال بود که کلی‌ حالمون رو گرفت با این خریته کمک داور،خداییش  اگه کمک داور رو  دستم میدادن میزدم لهش می‌کردم ،میزدم گردنشو خورد می‌کردم این جوریش می‌کردم.متاسفانه این بازی با برده ۱ بر ۰ به نفعه استقلال تموم شد که امید ورم دیگه تکرار نشه  و برن حالشو‌‌ ببرن (اصلا میدونین چیه من هماهنگ کرده بودم به خاطره تولد حمید اینا امشب ببازن تا دل یه مشت منگل رو شاد کنیم این خودش کلی‌ ثواب داره و ثوابش هم  واسه سلامتی عشقم ) ،فعلا تا درودی دیگر بدرود.


نویسنده : 2r3a - ساعت 22:15 روز 22 مهر 1389برچسب:,

همه چيز را بخاطر تو دوست دارم من غم را در سكوت ،سكوت را در شب،شب را در بستر ،بستر را براي انديشيدن به تو دوست ميدارم من عشق را در اميد ،اميد را در تو ،تو را در دل، دل را در موقع تپيدن به خاطر تو دوست دارم اي دوست من خزان را به خاطر رنگش، و بهار را به خاطر شكوفه هايش و خدايي كه دل را براي تپش ،تپش را در پاسخ ،پاسخ را در چشمان قشنگ تو براي عصيان زندگي آفريد دوست دارم


نویسنده : 2r3a - ساعت 22:11 روز 22 مهر 1389برچسب:,

تا وقتی که تو هستی، تا لحظه ای که یاد تو در خاطر من جاریست! تا زمانی که دستهای گرمت همراه دستای خسته ای منه! تا وقتی که نگاهت تنها پناهگاه و تکیه گاه نگاه سرگردان منه! تا زمانی که تو همسفر جاده زندگی من هستی! تا وقتی که شونه های تو امن ترین جای دنیاست برای من! من زنده هستم!