نویسنده : 2r3a - ساعت 21:47 روز 22 مهر 1389برچسب:,

زیباست بخاطر توزیستن وبرای توماندن وبه پای تو سوختن و

چه تلخ وغم انگیزاست دوراز تو بودن برای تو گریستن وبه

عشق ودنیای تو نرسیدن ای کاش می دانستی بدون تو وبه دور

ازدستهای مهربانت زندگی چه ناشکیباست


نویسنده : 2r3a - ساعت 21:22 روز 22 مهر 1389برچسب:,

وقتی دلتنگ شدی

به یاد بیارکسی روکه خیلی دوست داره

وقتی ناامید شدی

به یاد بیارکسی روکه تنهاامیدش تویی

وقتی پراز سکوت شدی

به یاد بیارکسی روکه به صدات محتاجه

وقتی دلت خواست ازغصه بشکنه

به یاد بیارکسی روکه توی دلت یه کلبه ساخته

وقتی دلتنگ شدی

به یاد بیارکسی روکه خیلی دوست داره

وقتی ناامید شدی

به یاد بیارکسی روکه تنهاامیدش تویی

وقتی پراز سکوت شدی

به یاد بیارکسی روکه به صدات محتاجه

وقتی دلت خواست ازغصه بشکنه

به یاد بیارکسی روکه توی دلت یه کلبه ساخته


نویسنده : 2r3a - ساعت 0:44 روز 22 مهر 1389برچسب:,

تو را به ياد آن روز


تو را به گلبرگ هاي خشک آن رز خشکيده


تو را به روز اول بار ديدنت


تو را به اولين نگاه عاشقانه


تو را به ياد بارون روز نيامدنت


تو را به تنهايي روز رفتنت


تو را به بوي بارون روز برگشتنت

.

.

.


تنهايم مگذار ديگر

 


نویسنده : 2r3a - ساعت 0:43 روز 22 مهر 1389برچسب:,

کاش یادت نرود

روی آن نقطه پر رنگ بزرگ

بین بی باوری آدمها

یک نفر می خواهد با تو تنها باشد

نکند کنج هیایو بروم از یادت...


نویسنده : 2r3a - ساعت 0:40 روز 22 مهر 1389برچسب:,

آن عميق ترين چيز، آن شناخت ، آن دانش

و آن حس با تو يكي بودن از همان ديدار اول در من بيدار شد

و هنوز هم همان است

با اين تفاوت كه

حالا هزاران بار عميق تر و لطيف تر است

من تو را تا پايان جهان دوست خواهم داشت

من تو را پيش از آنكه در اين جسم و جان حلول كني دوست مي داشتم

اين را در همان ديدار اول دريافتم

اين تقدير ما بود

ما بدين گونه با هميم

و هيچ چيز نمي تواند ما را از همديگر جدا كند

 


نویسنده : 2r3a - ساعت 0:38 روز 22 مهر 1389برچسب:,

دوستت دارم

تو را چون نقش دريا دوست دارم

تو را چون عطر گلها دوست دارم

منم چون ماهي افتاده در خاك

تو را مانند دريا دوست دارم

بخند اي غنچه گلزار هستي

كه من خنديدنت را دوست دارم

به باغ خاطره اي لاله سرخ

تو را تنهاي تنها دوست دارم

 


نویسنده : 2r3a - ساعت 12:55 روز 21 مهر 1389برچسب:,

 

سلام سلام ۱۰۰ تا سلام .اومدم از این چند روز که نبودم بنویسم ،این چند روز آخر خودم و حمید رو دوست نداشتم اصلا،اصلا دوست ندارم این چند روز دیگه تکرار بشه من سعی‌ خودمو می‌کنم امیدوارم حمیدم این جوری باشه این هفته حرف های  شنیدم که واقعا تا چند روز به هم ریختم حرف های  که می‌تونست باعث سردیه رابطمون  بشه ولی‌ خوشبختانه نشدو الان حمید رو بیشتر از پیش دوست دارم ،دیشب کلی‌ حالم بد شد یه حرفی‌ رو  که نباید رو شنیدم پشت بندش حالم به هم ریخت طوری که آمبولانس اومد خونمون و واسم سرم زدن آخه من خیلی‌ حساسم خو،دیشب مس این که بهم مسکن زده بودن نتونستم پیشت باشم حمیدم واقعا متاسفم.یه تصمیمی تو سرمه که امیدوارم حمید هم اذیت نکنه واو انجامشون بده یه برنامه ریزی درست درمون باید داشته باشیم(البته اگه آقا حمید هی‌ ساز مخالف نزنه ).و خبر مهم دیگه این که دیروز دوباره آقا حمید تشریفشون رو نبردن سر کارو خونه نشستن.راستی‌ دیروز تولد مامان گل حمید بود واقعا واسشون آرزوی سلامتیو تان درستی‌ می‌کنم امیدوارم سالیان سال سایشون روی سر کل خونوادشون باشه به خصوص کسی‌ که زیاد اذیتش می‌کنه،آره  حمید خان رو  میگم خودشم میدون تازگیا بد شده امیدوارم دیگه اذیت نکنه واگر نه سرو کارش با من و میدونه من تو این مسائل شوخی ندارم .۲۴ مهر هم تولد عشقمه ،یعنی‌ ۳ روز دیگه امیدوارم تولد ساله دیگش رو  تهران باشم پیشش تا واسم کادو بخره.۵.۳۰ ساعت دیگه عشقمو میبینم دلتون بسوزه .فعلا بای تا های

 


نویسنده : 2r3a - ساعت 17:0 روز 17 مهر 1389برچسب:,

 

سلام عشقمممممممم،امروز عشق من بده ۳۰ روز لطف کردن واو مریضا رو خوشحال کردن منت گذاشتن بر سر ما با ۲ ساعت تاخیر رفتن سر کار به سلامتی‌.دیشب رو کامل با هم بودیم با هم خندیدیم از هم ناراحت شدیم واو با هم واسه سلامتی پدر آقا وحید دعا کردیم و در آخر منتظر جواب کیاناز به محمد شدیم که متاسفانه دیگه عشقم دیرش شده بود مجبور بود بره  با دعای خیر راهیش کردم حالا تا امشب ببینیم به کجا میرسه  قضیهٔ کیانازو محمد .عشقم الان که داره اینو میخونه از سر کارش با کلی‌ خستگی‌ اومده خونه  و منم منتظرشم بیاد با هم حرف بزنیم،امروز ۱۷ مهره ۷ روز دیگه تولد عشقمه بیب بیب هوراااااا.نفسم خسته نباشی‌ دوست دارم تا همیشه.

 


نویسنده : 2r3a - ساعت 14:44 روز 15 مهر 1389برچسب:,

 

سلام با کلی‌ تاخیر اومدم هوراااااااااا.این چند روز همش پیش من بود عشقم ،همش با هم بودیم با هم خندیدیم با هم عصبانی‌ شدیم با هم ناراحت شدیم ،خیلی‌ این هفته واسه من خوب بود چون همش کنارت بودم .عشقم دیگه از شنبه باید بره سر کارش  واگر نه ۱۰۰% دیگه اخراج ،آخه بابا حق دارن ۱ ماه نرفت خوب ،اون بیمارستانم بدون عشق من باید درش رو تخت کنن خوووووو،امروز ۱۵ مهر ماه ،تنها ۹ روز  مونده تا عشقم  وارد ۲۹ سالگی بشه،۹ روز دیگه مونده تا عشقم یه سال بزرگ تر بشه،فقط تو این لحظه‌ها از خدا چند  تا آرزو دارم > اول  از همه این که ۱۲۰ ساله بشه دوم این که آرزو می‌کنم به همهٔ آرزو هاش برسه،و از طرف خودم آرزو می‌کنم به اوج خوشبختی برسه،حمیدم خیلی‌ دوست دارم

 


نویسنده : 2r3a - ساعت 17:51 روز 10 مهر 1389برچسب:,

 

سلام عشقم ،خوبی‌ زندگی‌؟دیشب تا صبح با هم بودیم نمیدونی‌ چه حالی‌ داد ،ولی‌ خدایی بیداری با تو چه حالی‌ میده‌ها ،امروز شروع ۲۱امین روزیه که عشق من کارو پیچوند و نرفت سر کارش،خدایی انگار  منتظر یه جرقه بود که نره ،من بهش گفتم تا ۳ میشمرم اگه نری بخوابی فردا نباید بری  سر کار انگار منتظر این حرف بود با کامل میل پذیرفت که امروزم تعطیل کنه،نمیدونم چرا دیشب احساس می‌کردم از همیشه بیشتر عاشقش شدم خیلی‌ بیشتر امیدوارم این حس روز به روز بیشتر بشه در من اونو نمیدونم،دیشب عشقم ۲ تا قول بهم داد  اول این که  تا ۲ ماه دیگه اینو کنار بذار دوم این که دیگه بیییییییب.آره این دوتا قول جیگرم بود که دیشب بهم داد امیدوارم حرفشو بهم ثابت کنه،آها یه قضیهٔ خیلی‌ خیلی‌ مهم می‌خوام از امروز روز شمار بذارم واسه سال روز ورود حمیدم به زمین آخه میدونین ۲۸ سال پیش در تاریخه24
 مهر ماه یه پسمل کوچولو تصمیم گرفت از پیش خدا بیاد پایین الان اون پسمل  کوچولوی ما  داره وارد ۲۹ سالگی می‌شه او‌ واسه خودش شده یه آقای به تمام معنا
که من واقعا به وجودش افتخار می‌کنم.و منم خوشحالم از این که واسه اولین ساله تولّد کسی‌ که دوسش دارم کنارشم و امید وارم که تولّد ۱۰۰ سالگیش رو  جشن بگیریم با هم دیگه،حمیدم دوست دارم